بهداشت روان به عنوان بستری برای توسعه پایدار اجتماعی
احمدرضا محمدپوریزدی ۱۳۸۴
مقدمه
اصطلاح بهداشت روان Mental Health ، اصطلاحی است که می توان آن را از نقطه نظرهای مختلف بررسی کرد و با در نظر گرفتن مسائل فرهنگی، اعتقادی وامثال آن رنگ و بو، و حتی تعریف بهداشت روان در یک جامعه ممکن است دست خوش تغییر شود.زیرا، هر فرهنگی براساس معیارهای خاص خود به دنبال بهداشت روان است . اما بی شک، هدف هر جامعه ای فراهم ساختن شرایطی است که سلامت اعضایش تحقق پیدا کند. حال آنکه بهداشت روان قسمتی از سلامت عمومی است و پیشرفت یک جامعه را تضمین می کند. توسعه و پیشرفت یک جامعه تنها به کمک نیروهای انسانی برخوردار از سلامت روانی و جسمانی ممکن خواهد بود.نگاه کل نگر و نظامدار به بهداشت روان به معنای دیدن آن در گستره ای به وسعت جامعه است که هدف این نوشتار نیز دنبال کردن این خط فکری و آشنا کردن مردم ، در هفته ی بهداشت روان، با این مفاهیم است.
دهه روان شناسی و کنسرو سازی از مفهوم بهداشت روان
پیش از پرداختن به هر مطلبی اجازه دهید به شکلی از آموزش مفاهیم روان شناختی بیندازیم که امروزه باب شده است، یعنی ساده سازی مفاهیم روان شناسی و البته مقوله بهداشت روان . هر چند در ظاهر این کار، کار ارزشمندی است اما اشکال های عدیده ای دارد که نگاهی به آمار و ارقام برنامه ی جوان ، ناکام مانده ی طرح ادغام بهداشت روان در نظام سلامت عمومی خود مبین این مطلب است. آغاز روان شناسی کنسروی را نشان می دهد.
تعریف بهداشت روان
به طور کلی، بهداشت روان اصطلاحی است که برای توصیف بهزیستی و سلامتی هیجانی، شناختی، اجتماعی و معنوی به کار می رود و به معنای نبود یک اختلال روانی جدی است. تعریف سازمان بهداشت جهانی Word Health organization(WHO) از آ ن به قرار :زیر است
” بهداشت روان، درون مفهوم کلی بهداشت قرار دارد و بهداشت یعنی توانایی کامل برای ایفای نقشهای روانی و جسمی ، بهداشت تنها به معنای نبود بیماری یا عقب ماندگی نیست.” در این تعریف، بهداشت روان به عنوان یکی از معیارهای لازم برای سلامت عمومی در نظر گرفته شده است .
تعریف انجمن بهداشت روان کانادا نیز به قرار زیر است :
دید جامع نسبت به بهداشت روان را در سه قسمت می توان آورد:”نگرشهای مربوط به خود ، نگرشهای مربوط به دیگران و نگرشهای مربوط به زندگی”. از نظر این انجمن، بهداشت روان یعنی : “توانایی سازگاری با دیدگاههای خود ، دیگران و رویارویی با مشکل های روزمره زندگی.”
در تعریف انجمن کانادایی بهداشت روان، بهداشت روان در سه قسمت تعریف شده است که از باب تاکید عبارتند از:
قسمت اول : نگرش های مربوط به خود
قسمت دوم : نگرش های مربوط به دیگران
قسمت سوم : نگرش های مربوط به زندگی
نگرش های مربوط به خود شامل : تسلط بر هیجان های خود ،آگاهی از ضعف های خود و رضایت از خوشی های ساده است . نگرش های مربوط به دیگران شامل: علاقه به دوستی های طولانی و صمیمی ، احساس تعلق به یک گروه ، احساس مسئولیت در مقابل محیط انسانی و مادّی است. نگرش های مربوط به زندگی شامل : پذیرش مسئولیت ها ،انگیزه ی توسعه ی امکانات و علایق خود، با توانایی اخذ تصمیم های شخصی و انگیزه ای خوب برای کارکردن است .
نمونه هائی از تعاریف روان شناسان بزرگ در مورد بهداشت روان
هدف از آوردن تعاریف و ذکر نام روان شناسان، تنها بیان ساده ی مفاهیم تخصصی روان شناسان و در دسترس عموم قرار دادن آنهاست.
کارل گوستاو یونگ
پایه گذار روان شناسی تحلیلی، سلامت روان را فرآیندی می داند که موجب یکپارچگی شخصیت انسان می شود . فردیّت یافتن یا تحقق خود از دیدگاه او فرآیندی طبیعی است . این کیفیت در واقع چنان نیرومند است که یونگ آن را معادل غریزه می داند. در انسان فردیّت یافته هیچ یک از ابعاد شخصیت مسلط نیست . نه خودآگاه و نه ناخودآگاه نه یک کنش یا گرایش و امثال آن، همه آنها به توازنی هماهنگ رسیده اند ؛اشخاص فردیت یافته باید وجه تاریکٍ طبیعتٍ جوشش های حیوانی و ابتدایی خود، از قبیل میل به ویرانگری یا خودخواهی را دریابند و بپذیرند این به معنای تسلیم شدن یا رفتن زیر سلطه ی آنها نیست .
آلفرد آدلر
پایه گذار روان شناسی فردی ، زندگی به عقیده او بودن نیست؛ بلکه شدن است .آدلر به انتخاب مسئولیت و معناداری مفاهیم در سبک زندگی اعتقاد دارد و سبک زندگی افراد را متفاوت می داند. محرک اصلی رفتار بشر هدف ها و انتظار او ازآینده است . هدف انسان نیاز به سازگاری با محیط و پاسخ گویی به آن است. فرد سالم به عقیده آدلر از مفاهیم و اهداف خویش آگاهی دارد و عملکرد او مبتنی بر نیرنگ و بهانه نیست او جذاب و شاداب است و روابط اجتماعی سازنده و مثبتی با دیگران دارد.
فرد دارای سلامت روان به نظر آدلر ، روابط خانوادگی صمیمی و مطلوبی دارد و جایگاه خودش را در خانواده و گروه های اجتماعی به درستی می شناسد.هم چنین فرد سالم در زندگی هدفمند و غایت مدار است و اعمال او مبتنی بر تعقیب این اهداف است . غایی ترین هدف شخصیت سالم ، تحقق خویشتن است.از ویژگی های دیگر سلامت روان شناختی این است که فرد سالم به طور مرتّب به بررسی ماهیّت اهداف و ادراک های خودش می پردازد و اشتباهاتش را برطرف می کند.چنین فردی خالق عواطف خودش است نه قربانی آنها ،آفرینش گری و ابتکار فیزیکی ، از ویژگی های دیگر این افراد است.
اریک فروم
پیشگام روان کاوی جامعه نگر، انسان سالم از دید او به طور عمیق عشق می ورزد ،آفریننده است ؛قوّه تعقل اش را به طور کامل پرورانده است؛ جهان و خود را به طور عین ادراک می کند؛ حسّ هویت پایداری دارد با جهان در پیوند است و درآن ریشه دارد حاکم و عامل خود و سرنوشت سالم را دارای جهت گیری بارور می داند.
کارل راجرز
پایه گذار درمان انسان گرا، به عقیده راجرز،آفرینندگی مهّم ترین میل ذاتی انسان است. همچنین شیوه های خاصی که موجب تکامل و سلامت خود می شوند به میزان محبّتی بستگی دارد که کودک در شیرخوارگی دریافت کرده است.« ارضای توجه مثبت غیر مشروط» و دریافت غیر مشروط محبّت و تأیید دیگران برای رشد و تکامل سلامت روانی فرد با اهمیّت است ، یعنی والدین بچه های خود را با شرط و شروط دست و پا گیر نپذیرند.این افراد فاقد نقاب و ماسک هستند وبا خودشان رو راست هستند.چنین افرادی آمادگی تجربه را دارند و براین اساس بسته نیستند، انعطاف پذیرند و حالت تدافعی ندارند و از بقیه انسان ها عاطفی تر هستند . زیرا عواطف مثبت و منفی وسیع تر را در مقایسه با انسان های تدافعی تجربه می کند. به عقیده راجرز، اساسی ترین خصوصیت شخصیت سالم زندگی هستی دار است. یعنی آماده است و در هر تجربه ساختاری را می یابد و براساس مقتضیات تجربه لحظه بعدی به سادگی دگرگون می شود ؛ انسان سالم به ارگانیزم خویش اعتماد می کند دیگر ویژگی های انسان سالم عبارتند از: آمادگی کسب تجربه، زندگی هستی دار و احساس آزادی است .
ویلیام گلاسر
پایه گذار واقعیت درمانی ، انسان سالم به نظر گلاسر کسی است که دارای این ویژگی ها باشد :
1- واقعیت را انکار نکند و درد و رنج موقعیت ها را با انکار نکردن نادیده نگیرد، بلکه با موقعیت ها به صورت واقع گرایانه روبرو شود.
2- هویت موفـقیت داشته باشد یعنی عشق و محبّت بورزد و هم عشق و محبّت دریافت نماید. هم احساس ارزشمندی او را تأیید کنند.
3- مسئولیّت، زندگی و رفتارش را بپذیرد و به شکل مسئولانه رفتار کند، پذیرش مسئولیّت کامل ترین نشانه سلامت روانی است.
4 – بر زمان حال و آینده تأکید نماید نه بر گذشته و تأکید او بر آینده نیز به جنبه درون گری داشته باشد نه بر صورت خیال پردازی باشد. واقعیت درمانی گلاسر نیز بر سه اصل قبول واقعیت ، قضاوت در درستی رفتار و اعمال استوار است و چنانچه در شخص این سه اصل تحقق یابد؛ نشانگر سلامت روانی اوست.
ویکتور فرانکل
پایه گذار معنا درمانی ، نگرش فرانکل به سلامت روان تأکید عمده ای بر اراده ی معطوف به معنا را به همراه دارد. به دلیل اهمیت فرانکل در روان شناسی کل نگر نقل قولی از او در اینجا ذکر می شود:
” بهعبارتي خلاءِ وجودي را ميتوان بهصورت يك روانآزردگي (بیماری روانی) متاثر از اجتماع در نظر گرفت. بيترديد جامعه صنعتي شده ی ما آماده ی ارضاء تمام نيازها است و همدوش آن جامعه مصرفي آماده خلق نيازهاي جديدي براي ارضاء شدن است؛ اما جالب است كه انسانيترين نياز كه همانا نياز به معنايابي و تحقق آن در زندگي ماست توسط همين جامعه ناكام ميشود. به دنبال صنعتيشدن، زندگي شهرنشيني گرايش به جداكردن انسان از ريشههاي سنتي و بيگانهسازي او با ارزشهايي دارد كه از طریق سنتها از نسلي به نسل ديگر منتقل ميشوند. مشخص است كه به ويژه نسل جوان بيش از همه از احساس بيمعنايي تاثیر بپذیرد، واقعيتي كه توسط پژوهش تجربي نيز حمايت شده است. بهشكل اختصاصيتر، پديدههايي چون اعتياد، پرخاشگري و افسردگي در يك تحليل نهايي نتيجة احساس بيهودگي است”.
انسانيت آدمي در گرو مسئوليت اوست. انسان موجودي معنوي است، انسان موجودي يگانه و منحصر به فرد است، انسان در حال تمرين تعاليبخشي به خود است و در سختترين شرايط قادر است نگرش و نحوة برخورد با رويدادها را خود برگزيند. ناكامي انسان در رسيدن به معناي زندگي منشأ آسيبشناسي رواني است. روح، آزادي فرد براي متعالي كردن شرايط را فراهم ميآورد و آزادي، فرد را در مقابل زندگي مسئول و پاسخگو ميكند. آسيبشناسي رواني بهويژه افسردگي، هنگامي پديد ميآيد كه معنايابي ناكام ميشود. معناي زندگي با پرسش از مقصد وجود بهدست نميآيد بلكه بايستي به موقعيتها، وظايف و شرايطي كه در زندگي پيش ميآيد پاسخ گفت نه اينكه عقبنشيني كرد و درمانده شد.
پیشگیری در بهداشت روان
بهداشت روان با عملکرد فردی – اجتماعی و و به دنبال آن آسیبهای روانی – اجتماعی مرتبط است. و اهمیت آن باعث تدوین و اجرای برنامههای متعدد بهداشت روان در سه بعد پیشگیری ، درمان و توانبخشی میشود این سه بعد، تمام اهداف و فعالیتهای بهداشت روان را در بر می گیرند.
در گردهمایی سازمان بهداشت جهانی دراکتبر1974 در ژنو درباره ی الگوی ارائه ی خدمات بهداشت روانی در کشورهای در حال توسعه صحبت شد . و از همین سال بود که راه حل هایی برای گسترش خدمات بهداشت روان توسط سازمان بهداشت جهانی از جمله گنجاندن عوامل روان شناختی در برنامه های بهداشتی کشورها در نظر گرفته شد ، که راه حل هایی برای مبارزه با بیماریهای روانی و مانند آن ارائه گردید.
در همین راستا روش ها ی پیشگیری از اختلال های روانی به طور کلی به سه دسته تقسیم می شود :
1- پیشگیری نوع اول
2- پیشگیری نوع دوم
3- پیشگیری نوع سوم
پیشگیری نوع اول
هدف این نوع از پیشگیری ممانعت از شروع یک بیماری یا اختلال است، که “با حذف عوامل کلی کاهش عوامل خطرساز ، تقویت مقاومت افراد ، دخالت در فرایند اختلال” بدست میآید.” برنامههای آموزش بهداشت روانی نظیر آموزش والدین برای تربیت کودکان ، آموزش تاثیر سوء مصرف الکل و مواد و امثال آن، برنامههای بالا بردن کارایی و توان افراد نظیر برنامههای تقویتی برای کودکان محروم ، ایجاد سیستمهای حمایت اجتماعی نظیر بیمههای درمانی ، ایجاد و حمایت از گروههای محلی و اجتماعی حمایت کننده از افراد مبتلا” نمونههای پیشگیری نوع اول میباشد.در نتیجه این برنامه ها به طور معمول درمورد تمام افراد اجتماع و یا گروه کثیری از مردم یک منطقه کاربرد دارد. در بعضی موارد برگروه های زخم پذیر اجتماع مانند آنهایی که در معرض بروز جرم ، جنایت، یا بیماریهای روانی قرار دارند پیاده می شوند .روان شناسان تربیتی و مشاوران می توانند در این قسمت موثرتر باشند.
به طور کلی ، پیشگیری اولیه یا نوع اول بهداشت روان چنین تعریف می شود :
« کاهش در تعداد بروز موارد اختلال روانی در تعداد بروز موارد اختلال روانی دریک جامعه، به کمک مقابله کردن با شرایط آسیب زا قبل از اینکه ایجاد شوند . هدف آن پیشگیری از بیمار شدن یک فرد خاص نیست در مقابل کوشش می کند که خطر ابتلا به اختلال های روانی در کلّ جامعه مورد نظر را کاهش دهد .»
پیشگیری نوع دوم
هدف اقدامات این نوع از برنامه بهداشت روانی ، شناخت به موقع و درمان فوری و مناسب اختلال یا بیماری است. تمام مداخله های درمانی نظیر “دارو درمانی و روان درمانی (اعم از روان کاوی، رفتار درمانی ، شناخت درمانی ، گروه درمانی ، و امثال آن” در قالب این بعد از بهداشت روان قرار میگیرد.در اینجا ، تشخیص سریع و وارد نمودن به درمان و اصلاح رفتارهایی که به خاطر سازگاری بیمار گونه با افراد یا جامعه به وجود آمده اند هدف اصلی است. روان شناسان بالینی و روان پزشکان در این قسمت موثرترند.
پیشگیری نوع سوم
هدف این نوع از بهداشت روان ، بازگرداندن و حفظ تمام یا قسمتی از تواناییهای از دست رفته فرد به علت اختلال (یا بیماری) است، تا فرد بتواند به گونهای مفید و سازنده به زندگی خانوادگی ، اجتماعی و شغلی خود بر گردد. در واقع برنامههای این بعد با توانبخشی افراد و جلوگیری از بازگشت مجدد اختلال (یا بیماری) در فرد و حفظ و پیشبرد سلامت ایجاد شده توسط درمان ، سروکار داشته و اقدام های قبلی را تکمیل میکند. علی رغم دخالت در بحران ها و دیگر روش های پیشگیری ثانویه برخی از افراد برای کنترل روانی و حالت های اضطرابی شدید خود نیاز به بستری شدن دارند . پیشگیری نوع سوم شامل درمان به وسیله بستری شدن مبتلایان در مراکز روان پزشکی است و هدفش جلوگیری از مزمن شدن اختلال های روانی می باشد. و فرد را قادر می کند که هرچه زودتر به خانه و اجتماع خود برگردد. در بسیاری از موارد بستری شدن می تواند در مراکز بهداشت روانی منطقه ای یا یک بیمارستان عمومی انجام شود.
پس هدف اصلی این نوع از پیشگیری «بازگشت مجدد فرد به جامعه و کار ، با صرف حداقل وقت توسط تیم بهداشت روان – یعنی روان پزشک ، روان شناس بالینی ، مشاور ، مددکار اجتماعی ، روان پرستار ، کاردرمانگر روان و پزشک عمومی .
به سوی یک روان شناسی جامعه نگر و مثبت گرا
روان شناسی جامعه نگر شاخه ای از روان شناسی است که درمان جوی تحت درمان او جامعه است.این شاخه از روان شناسی علاوه بر رویکردهای درون روان شناسی از رویکردهای خارج از روان شناسی چون علوم سیاسی و جامعه شناسی نیز کمک می گیرد. روان شناسان به کمک روان شناسی جامعه نگر گستره ی وسیع تری از ابتکار عمل را برای حل مسائل اجتماعی نظیر مسائل مربوط به محل کار، مدارس، تماشاگران ورزشگاه ها و امثال آن می پردازد. و قصد آن تامین بهداشت روان جامعه است.
روان شناسی مثبت، شاخه ای نو ظهور در روان شناسی است که بر نقاط قوت و قابل تکیه اشخاص تاکید می کند و می کوشد از این راه بهداشت روان فرد و جامعه را تامین نماید.در این گونه از روان شناسی به جای تمرکز بر بیماری ها و اختلال های روانی بر سلامتی تاکید می شود. نقطه تاکید روانشناسی مثبت گرا و جامعه نگر بیشتر بر پیشگیری از نوع اول است و منابع ارزشمندی را برای توسعه نیروی انسانی متخصص فراهم می آورد. تاکید روان شناسی مثبت گرا بر مفاهیمی چون عشق، محبت، خودآگاهی، تعالی و معنویت و امثال آن در نوع خود نگاهی تازه به بهداشت روان است.
بهداشت روان به عنوان خاک وبستر نه بذر و امثال آن
بهداشت روان یک ضرورت فوری است نه یک مساله لوکس و تجملی. برخی صحبت از بهداشت روان را از سر شکم سیری می دانند و بر تامین نیازهای پایه ای مردم چون مسکن، ازدواج و امثال آن تاکید می کنند. حال اینکه آمارهای فعلی در خصوص آسیب های اجتماعی چون طلاق و اعتیاد نشان می دهد که این قبیل گمانه زنی ها در مورد بهداشت روان غیر کارشناسانه است.اگر نیروی انسانی یک جامعه به منزله نزولات آسمانی و برف های قلل مرتفع باشد و نیازها و ضرورت های جامعه گرمای بخار کننده این منابع ارزشمند که جریان رودخانه ی اجتماعی و مجموعه فعالیت های گروهی و فردی را بسیج می کند، مجموع این فعالیت ها بر بستر بهداشت روان اعضای آن جامعه جاری است. به عبارت دیگر پیشرفت یک جامعه به قیمت فرسودگی شغلی، افسردگی، اعتیاد و…. اعضای آن در واقع یک پسرفت است. نبایستی فراموش کرد که موفقیت، رسیدن به هدف همراه با رضایت خاطر روانی است.هر قدر یک جامعه نیازمند پیشرفت بیشتری در عرصه های سیاسی، اقتصادی, ورزشی و امثال آن باشد بیشتر نیازمند روان شناسان مجرب است.گرایش روزافزون مردم به خدمات روان شناختی به خصوص مداخله های موثرتر و تخصصی تر چون روان درمانی که آثار پایدارتر و عمیق تری بر فرد می گذارد از نشانه های آغاز دهه روان شناسی در ایران است.
بنابر این ، موضوع بهداشت روانی و تامین آن برای مردم ، سازمان ها و دولت ها بسیار مهم است، چرا که با کارایی فردی و اجتماعی افراد و در کنار آن با پیشرفتهای علمی ، صنعتی و…. جامعه گره خورده است. امروزه اکثر کشورها منابع زیادی را برای بهبود بهداشت روانی جامعه صرف میکنند و در کنار آن با تدوین برنامههای جامع از سازمانها و منابع محلی – اجتماعی نیز بهره می برند.از این رو، بهداشت روان دیگر یک مقوله دست دوم نیست بلکه یک اولویت است. جایگاه بهداشت روان در جامعه به مثابه خاک برای بذر است. هر چقدر شرایط برای یک بذر فراهم باشد ولی خاک آن مساعد نباشد بذر رشد لازم را نخواهد کرد، و اگر خاک نامناسب اصلاح نشود انرژی و هزینه سر سبز نگه داشتن یک گیاه که به منزله دست آورد یک عمر تلاش فردی یا جمعی است مانند نگه داشتن سرٍ یک کش است. هر لحظه که مراقبت بیرونی خاتمه پیدا کند سرٍ کش رها خواهد شد و تمام تلاش های قبلی عقیم خواهد ماند.
در نتیجه، سرمایه گذاری در حوزه بهداشت روان پر سود ترین سرمایه گذاری است.امید است که توجه به حوزه بهداشت روان بیشتر شود.روان شناسی جامعه نگر و مثبت گرا از یک سو، به دنبال مداخله در گستره ای فرا فردی به نام جامعه اند. تلاش در ترسیم سیر تحولی- اجتماعی پدیده هائی چون اعتیاد با به دست آوردن الگوهای یک اختلال یا نابهنجاری در یک جامعه امکان اقدام موثر را فراهم می آورد.